درختان چهارباغ، قربانیان دیگر مار آهنین اصفهان

درختان چهارباغ، قربانیان دیگر مار آهنین اصفهان  

 

 

 

با ایجاد کارگاهی در ابتدای خیابان چهارباغ بالا اصفهان شمارش معکوس برای قطع صد ها اصله درخت آغاز شد.

این کارگاه که به منظور احداث یکی از ایستگاه های متروی اصفهان و در نزدیکی دبیرخانه شورای اسلامی شهر اصفهان ایجاد شده است در چند روز آینده سرنوشتی را برای درختان این خیابان تاریخی رقم خواهد زد که پیش از این نیز برای بیش از ۲۰۰ اصله درخت دیگر در طول این مسیر و در خیابان های چهارباغ پایین و حوالی چهارراه تختی و نیز بخشی در خیابان چهارباغ بالا و مقابل بیمارستان شریعتی این شهر به ارمغان آورده بود. 

گذر قطار شهری از بافت تاریخی اصفهان علاوه بر ایجاد لطمات و صدمات جبران ناپذیر به ابنیه و سازه های تاریخی به ویژه مدرسه تاریخی چهارباغ و سی و سه پل اصفهان، خسارات بسیاری را به میراث طبیعی این شهر موزه کهن وارد کرده است که برجسته ترین آنها قطع درختان تاریخی در محور خیابان چهارباغ است . 

بر پایه نظر کارشناسان محیط زیست، متروی اصفهان در کنار مسایل و مشکلات گوناگون، فاقد طرح ارزیابی زیست محیطی نیز هست .

هزینه های اجرایی پروژه قطار شهری اصفهان که بنا به گفته مسئولین درگیر در این پروژه جنجالی نزدیک به 1000 میلیارد تومان خواهد بود، بدلیل عبور از محور تاریخی اصفهان و ایجاد خسارتهای فراوان به میراث تاریخی و طبیعی اصفهان طی سال های گذشته با اعتراضات فراوان کارشناسان، صاحب نظران، دانشگاهیان و سازمان های غیردولتی حامی میراث فرهنگی و محیط زیست روبرو بوده است. مجریان این پروژه، علیرغم دستور قضایی و دو مصوبه شورای عالی ترافیک کشور در سال های ۸۱ و ۸۵ ، تغییری در مسیر آن ایجاد نداده و هم چنان بر تخریب های بیشتر خود ادامه می دهند . با این تفاسیر این پرسش مطرح است که چرا بخشی از این هزینه های گزاف صرف تغییر و اصلاح مسیر نشده است و اصرار بر عبور از بافت تاریخی اصفهان و بازی با حیثیت نخستین شهر توریستی ایران برای چیست و منافع چه کسانی را در پی خود دارد ؟ 

 

عکس ها از زیستا: 

 

 

خورشید هنر نصف جهان غروب کرد (به یاد رضا ارحام صدر)

« این مطلب که گفتگویی با برخی از چهره های هنری کشورمان در شب درگذشت شکر پاره هنر ایران زمین ( استاد رضا ارحام صدر ) می باشد، در شماره 23 هفته نامه "اسپادانا"ی اصفهان به چاپ رسید»



خورشید هنر نصف جهان غروب کرد


واپسین مراحل آماده سازی هفته نامه را پشت سر می گذاشتیم که پیامکی از سوی یکی از همکاران رسانه ای تحریریه اسپادانا را غرق در اندوه کرد.

پیامک کوتاه بود" خورشید هنر نصف جهان غروب کرد. یاد استاد رضا ارحام صدر گرامی باد". چنین دردی نه تنها برای اهالی هنر و یا برای اهالی شهر هنر پرور اصفهان که برای ملت هنر دوست ایران جانگداز و غیر قابل باور بود. این بغض فرو خفته در میان اعضای تحریریه اسپادانا زمانی ترکید که عکاس هفته نامه به ذکر خاطره ای از استاد ارحام صدر پرداخت.

علی محمدی گفت: این اواخر برای تهیه یک گزارش به منزل استاد رفته بودیم و نزدیک 5 ساعت در منزل وی به گفتگو و تهیه عکس پرداختیم. در هنگام خداحافظی عکسی از ایشان گرفتم و در همان لحظه به من گفتند « تو تنها کسی هستی که از من این همه عکس داری، مطمئن باش پس از مرگ من خیلی ها به سراغ این عکس ها خواهند آمد.» و این عکس بر روی نخستین صفحه این شماره اسپادانا جای گرفت.

همین پیامک کوتاه سبب شد تا با برخی از اهالی هنر ایران که در مقاطعی با شکر پاره عروس مشرق زمین (اصفهان) مراوده داشته اند گفتگویی تلفنی داشته باشیم و خاطره شیرینی های این بزرگ مرد را گرامی داریم. یادش شاد و روانش در مینو باد.

حسن اکلیلی در حالی که صدایش آکنده از اندوه بود این ضایعه را جبران ناپذیر دانست و گفت: بهتر است چنین هنرمندانی را تا زمانی که زنده هستند دریابند.

وی در وصف فضایل و ویژگی های برجسته اخلاقی ارحام صدر یادآور شد: ایشان قریب به پنجاه سال خدمتگذار مردم بودند و تئاترهای کمدی- انتقادی ایشان هموراه بیان گر مشکلات عمومی بود.

اکلیلی در پایان ضمن تاکید دوباره بر چهره مردمی این استاد مسلم تئاتر ایران زمین، گفت: دیگر کسی در این حوزه جای وی را نخواهد گرفت.

قطب الدین صادقی، نمایش نامه نویس برجسته و کارگردان تئاتر با ابراز ناراحتی از این ضایعه دردناک به اسپادانا گفت: تئاتر ایران یکی از مردمی ترین و شریف ترین خادمان خود را از دست داد.

وی افزود: من از دوران دانشجویی با ارحام آشنا شدم و هنگامی که برای نخستین بار شب نشینی در جهنم وی را دیدم به شدت تحت تاثیر هنر این مرد قرار گرفتم.

این استاد سینما و تئاتر، استاد رضا ارحام صدر را یکی از برجسته ترین و مردمی ترین هنرمندان دانست و گفت: ایشان به تنهایی تئاتر اصفهان را زنده نگاه داشته بود ولی متاسفانه پس از انقلاب بنا به دلایلی بسیار کم کار شد.

دکتر صادقی در پایان، این ضایعه دردناک را به خانواده ارحام صدر و تمامی اهالی اصفهان و هنر کشور تسلیت گفت و افزود: امیدوارم که جوانان بتوانند ادامه دهنده راه این بزرگ مرد عرصه هنر ایران زمین باشند.


«ارحام صدر بزرگترین هنرمند کمدی زمانه ما بود.» این نخستین جمله داوود رشیدی در وصف شکرپاره اصفهان بود.

رشیدی با اشاره به پیشینه فعالیت های 60-70 ساله استاد ارحام صدر در حوزه تئاتر و سینما اظهار داشت: نوع کمدی وی با کمدی های دیگر متفاوت بود چرا که کمدی ایشان یک کمدی بداهه و به روز بود. وی از اتفاقاتی که در همان روزها رخ داده بود، در بداهه گویی های خویش بهره می جست و این هنر ذاتی ارحام بود.

وی افزود: بازی مسلط ایشان با این هنر ذاتی و لهجه شیرین اصفهانی بسیار جذاب و دوست داشتنی بود.

داوود رشیدی در ادامه به ذکر خاطره ای از این هنرمند تازه از میان رفته پرداخت و گفت: در زمانی که نمایش های ارحام صدر بر روی صحنه بود بسیاری از مردم از تهران و سرتاسر کشور نه برای دیدن سی و سه پل یا میدان نقش جهان که برای دیدن ارحام صدر رنج سفر را به جان خریده و به اصفهان می رفتند. او خود یکی از میراث های فرهنگی اصفهان به شمار می آمد.

این هنرمند برجسته تئاتر و سینمای کشور به سابقه همکاری خویش در تلویزیون ملی ایران به عنوان تهیه کننده یکی از سریال های آن زمان که با بازی رضا ارحام صدر به بهره برداری رسیده بود اشاره کرد و اظهار داشت: در این سریال که ما سوار بر درشکه ای در خیابان چهارباغ اصفهان مشغول فیلم برداری بودیم، من نقش شاگردی را ایفا می کردم که مشغول مصاحبه با استاد خویش است و به راستی وی حکم استادی را بر ما داشت.

استاد داوود رشیدی سخن خود را با ذکر این جمله به پایان رساند: نام رضا ارحام صدر در تاریخ هنر ایران جاودانه و ماندگار خواهد بود.

زاون قوکاسیان، مدرس سینما و تئاتر نیز با ابراز تاسف از درگذشت این هنرمند تئاتر گفت: رضا ارحام صدر، سرمایه بی نظیر برای هنر اصفهان و ایران بود و قدرت بداهه و تسلط بر صحنه وی در جهان نیز کم نظیر بود.

وی افزود: در همه عرصه های اجتماعی به وی‍ژه امور خیر، همیشه پیشگام بود و در اخلاق و انسانیت نیز کمتر انسانی مثل ارحام صدر سراغ دارم و البته همیشه در آثار خود ارزش ویژه ای برای اصفهان و اصفهانی ها قایل بود.

این منتقد برجسته سینما، افزود: آرزوی دیرینه ارحام صدر، احداث یک تالار تخصصی و استاندارد برای تئاتر اصفهان بود که به رغم تلاش مستمر وی هیچ گاه محقق نشد و این در حالی است که جای داشت مدیران فرهنگی اصفهان، یکی از تالارهای جدید الاحداث اصفهان را به نام وی نامگذاری کنند.

زاون قوکاسیان تصریح داشت: وی‍ژگی منحصر به فرد ارحام صدر در این بود که از روشنفکران سخت گیر تا مردم کوچه و بازار شیفته آثار وی بودند و حتی برخی تئاترهای این هنرمند برجسته تا یک سال بر روی صحنه و پرمخاطب می ماند و این رکوردی بی نظیر است.

وی گفت: من از سال 83 تا 86 در گفتگوهای متعددی که با وی داشتم، زندگی ارحام صدر را به نگارش درآوردم که به جرات می توان گفت زندگی نامه ای کم نظیر و بسیار جذاب به شمار می رود، ولی متاسفانه به دلیل این که موفق به چاپ این کتاب نشدم، امروز شرمنده این هنرمند هستم.

این هنرمند سینما و تئاتر افزود: به جرات می توان گفت که ارحام صدر از معدود هنرمندانی است که به دلیل شخصیت بسیار پاک وی، هیچ گاه دچار حاشیه نشد و شایعه ای از وی در جامعه منتشر نشد.

استاد جمشید مشایخی که لرزه صدای دلنشین اش گواه اندوهی سخت را می داد به اسپادانا گفت: بنده از سال 1337 که مرحوم ارحام صدر به همراه گروهی نمایش نامه ای به نام وادنگ را به تهران آوردند با ایشان آشنا شدم. در همان زمان رییس وقت اداره هنرهای دراماتیک به من گفت « تو هنرمندهای اصفهان را خیلی دوست داری، مهماندار این عزیزان می شوی؟» و من با جان و دل پذیرفتم.

وی افزود: در سیزده شبی که این گروه به نفع شیر و خورشید سرخ (هلال احمر کنونی) برنامه داشتند من همراه آنها بودم. بنده در آن وقت 24 سال سن داشتم و ارحام 35 ساله و در اوج خوشگلی و خوش تیپی بود. خدا را گواه می گیرم که دختران و بانوانی که گرد او جمع می شدند چنان برخوردی با آنها داشت که گویی دختران و یا خواهران خودش بودند و این فضیلت اخلاقی وی در آن سال بر رفتار من اثر شگرفی گذاشت و علاوه بر هنرمندی بی مانندش که من را شیفته خود ساخته بود، معلم اخلاق من هم شد.

این هنرمند برجسته کشور در ادامه تصریح کرد: من هر زمانی که به اصفهان مسافرت می کردم به دیدار وی می رفتم، چرا که از مصاحبت با ایشان بسیار لذت می بردم و از آنچه که ایشان به من می گفت درس می گرفتم.

جمشید مشایخی با ابراز ناراحتی مجدد از این ضایعه گفت: امشب با شنیدن این خبر بسیار متاثر شدم چرا که تصمیم داشتم در مراسمی که به مناسبت شب یلدا ترتیب داده شده بود و قرار بر این بود استاد ارحام صدر نیز در این مراسم حضور داشته باشند، سخنرانی خودم را با این جمله آغاز کنم و بگویم که ارحام قدم روی چشم همه ما گذاشته، ولی متاسفانه به قول شادروان علی حاتمی « همه عمر دیر رسیدیم! »

اما هنرمندان اصفهانی دیگری چون محمدعلی کشاورز و صدرالدین حجازی نیز در گفتگوهایی جداگانه ابعاد شخصیتی شادروان ارحام صدر را با ذکر خاطراتی از وی این چنین بیان کردند.

محمدعلی کشاورز با اشاره به نوع کمدی خاص ارحام صدر که از آن با عنوان کمدی موقعیت نام برد یادآور شد: نوع کمدی ارحام صدر در ایران تک بود و این زمانی بود که در ایران امپروازسیون وجود نداشت.

وی افزود: ارحام پیش از آن که هنرمند گران مایه ای باشد، انسان وارسته ای بود و من در آخرین کاری که افتخار همکاری با وی را داشتم، فیلم جعفر خان از فرنگ برگشته بود که در آنجا این ویژگی را به وضوح در ایشان دیدم.

کشاورز این ضایعه را برای جامعه هنری و به ویژه شهر هنرپرور اصفهان، بسیار دردناک دانست و به آخرین دیدار خود با شادروان ارحام صدر در سال گذشته و در مراسم تجلیل از پیش کسوتان هنر در اصفهان اشاره کرد و گفت: او یک طنز پرداز واقعی بود به گونه ای که مفاهیم را از جامعه می گرفته و به روی صحنه وارد می کرد.

صدرالدین حجازی نیز با اشاره به نجابت در گفتار و رفتار و نگاه استاد ارحام صدر در عین جذابیت، گفت: در حدود 40 سال پیش و در مراسم درگذشت یکی از اقوام نزدیک من، استاد ارحام صدر نیز حضور داشتند. در این مراسم ختم، من در عین کمی سن و سال محو ویژگی های شخصیتی ایشان شده بودم.

وی ادامه داد: پس از مدت زمانی احساس کردم که ایشان در مراسم حضور ندارند. به دنبال وی راه افتادم و دیدم که به آب انباری در یک خانه قدیمی رفتند و من دورادور نظاره گر حرکات ایشان بودم. آنچه که دیدم بسیار من را منقلب کرد. ایشان وضو گرفتند و در اتاق خلوتی به نماز ایستادند. پس از پایان یافتن نماز صورت او غرق در اشک بود و دیدم که چگونه این مرد با خدای خودش خلوت کرده است.

اکبر خامین، دیگر هنرمند اصفهانی نیز در وصف شکرپاره هنر نصف جهان به اسپادانا گفت: ایشان تحصیل کرده تئاتر نبود ولی تئاترش بی نظیر بود.

وی اظهار داشت: شما در هیچ کجای دنیا نمی توانید نمایشنامه ای را سراغ بگیرید که شش ماه، هشت ماه یا ده ماه بر روی صحنه باشد حتی در برادوی نیز چنین چیزی را هرگز نخواهید دید، ولی نمایش های وی دارای چنین وی‍ژگی منحصر به فردی بود.

خامین با تاکید بر این که هنر وی یک هنر ذاتی بود خاطر نشان ساخت: حتی در میهمانی های خصوصی نیز دیالوگ ها و گفتگوهایش به جا و به موقع و برای مخاطبش بسیار خاطره انگیز بود.

این فیلمساز اصفهانی افزود: ارحام صدر منهای زندگی فردی و چهره برجسته هنری اش، یک انسان والا بود.

اکبر خامین با تاکید بر این که وی مایه فخر و مباهات اصفهان بود بیان داشت: هرگاه از اصفهان و شاخصه های آن چون سی و سه پل، پل خواجو یا میدان نقش جهان نام برده می شود باید در ادامه نام ارحام صدر را نیز به این شاخصه ها اضافه نمود.

وی در پایان با ابراز تاسف از نبود خیابانی به نام این هنرمند برجسته اصفهانی به جایگاه ویژه استاد ارحام صدر به عنوان نمادی از اصفهان یاد کرد.

(به مناسبت جشن مهرگان)از ماست که بر ماست...

شاید ویژگی خوبی به شمار بیاد شاید هم بد . اون ویژگی اینه که ما جماعت امروز ایران زمین تا زمانی که کسی پا روی دُممون نگذاشته کاری به کار هیچ کس نداریم. خیلی وقت ها هم اصلا حال نمی کنیم که وقت گران بهای خودمون رو صرف فکر کردن و یا شناختن و شناساندن بعضی چیزها بکنیم ، چون وقت ما بیش از این ها ارزش داره ! یا باید دنبال نون بدویم یا به فکر شغل باشیم یا ازدواج . یک روز فکرمون رو کنکور به خودش اختصاص میده ، روز دیگه پاس کردن درس ها . امروز به فکر فلان مدل لباس و مو می گردیم و فردا در پی فلان خواننده و بهمان آلبوم !!!

به ما چه که کورش کی بود و تخت جمشید رو کی ساخت . ما چی کار داریم که بدونیم بوعلی سینا (پورسینا) ایرانی بوده یا عرب . ما که از نظر میراث معنوی و ادبی و فرهنگی این قدر غنی هستیم بگذار یکمش رو هم به این شیخ نشین های عرب یا ترک های عثمانی بدیم . حالا اگر یه مترو هم از زیر یکی از خیابون های خیلی قدیمیمون هم رد شد و چهار تا کاشی و آجر شکسته رو تهدید کرد بکنه ، اینقدر از این آجر شیکسته ها داریم که نگو!

دو تا سد ساختن که اشکالی نداره بابا جان  که به خاطر دو سه هزار سال ناقابل این طوری بخوای وقت گرانبهات رو صرفش کنی و حرصش رو بخوری ، برو به زندگیت برس !

اووووه حالا هالیوود یه 300 ساخته ها ! چه خبره مگه؟! خیلی شاکی شدی ؟ خب تو هم برو 400 بساز ، خیالی نیست که عزیز دل برادر .

بگذریم. از این دست حرف ها و نقل ها خیلی شنیدیم ، ولی داریم از اصل جریان که می خواستم در موردش حرف بزنم دور میشیم .

صحبت ما در مورد پا روی دم گذاشتن بود . خیلی ها از بزرگ و کوچیک ، سیاست مدار و فرهنگی ، داخلی و خارجی ، همه و همه در مورد عصر حمله های فرهنگی و تقابل فرهنگ ها و جنگ تمدن ها و مانند آن بسیار بسیار تئوری دادند و حرف زدند و هشدار دادند و ما امروز کاملا اون رو می بینیم و می شنویم و حس می کنیم .

روزی که خلیج همیشه فارسمون شد خلیج عربی یکی از همون روزهایی بود که بد فُرم پا رو دممون گذاشتن ! ما هم انصافا درس عبرت بی نظیری بهشون دادیم . ولی آیا هیچ وقت فکر کردید که چرا این قصه تموم نشد و این تازه آغاز ماجرا بود ؟ چرا پس از اون ، پشت سر هم قضایای جدیدی رخ داد؟ دست گذاشتند روی ابوریحان بیرونی و پورسینا (ابن سینا) و در آیین گشایش بازی های آسیایی قطر ، برداشتن سر خود اونها رو عرب کردند . چند وقت قبل از اون هم هالیوودی ها که ید طولایی در جعل تاریخ دارند فیلم اسکندر رو ساختن و چند وقت بعدش هم شاهکار جهانی 300 عالمگیر شد!!! چند وقتیه که همسایگان تُرک عثمانی ما ادعای مولانا رو می کنند . خودمون هم خدا رو صد هزار مرتبه شکر سعی کردیم کم نیاریم ، یا برج می سازیم یا هوس رد کردن مترو از زیر چهارباغ به سرمون می زنه یا سدها می سازیم و یا تصمیم می گیریم که ریل راه آهن از کنار شاهکار بی همتای تاریخ جهان یعنی نقش رستم رد کنیم !!!

چرا ؟ انصافا چند نفر از ما جمعیت 70 میلیونی مولانا رو می شناسیم و یا دست کم چهارتا دونه شعر از مثنوی رو بلدیم و یا اصلا می دونیم که نام جهانی امسال به نام حضرت مولاناست؟ این طوری بود که ترکیه به خودش اجازه داد تا ادعای مولانا رو بکنه . چون که مولانا و مثنوی مال اون کسی است که مولانا را بشناسه و مثنوی رو بخونه نه کسی که حتی حاضر نباشه چند هزار تومن از جیب مبارک خرج کنه تا لااقل یک جلد مثنوی تو کتابخونه اش نگهداری کنه ! 

وقتی ما ندونیم و خیلی وقت ها هم به خاطر همون وقت گران بهایی که پیش تر عرض کردم حاضر نباشیم که بدونیم به جای ولنتاین غربی ما هم مهرگانی داریم کهن تر و زیباتر و غنی تر که دو سه روز دیگه از راه می رسه ، باید انتظار این رو داشته باشیم که شرق و غرب و شمال و جنوب به داشته های فرهنگی و هویتی ما بتازند و اونها رو به راحتی جعل و تحریف کنند .

این دود سیه فام که از بام وطن خواست....از ماست که بر ماست

وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست...از ماست که بر ماست

جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم....با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست....از ماست که بر ماست

ما کهنه چناریم که از باد ننالیم....بر خاک ببالیم

لیکن چه کنیم ، آتش ما در شکم ماست....از ماست که بر ماست

اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است....زین قوم شریف است

نه جرم ز عیسی، نه تعدی زکلیساست....از ماست که بر ماست

گوییم که بیدار شدیم!این چه خیالیست؟....بیداری ما چیست؟

بیداری طفلی است که محتاج به لالاست....از ماست که بر ماست

(ملک الشعرای بهار)

همه یادشون رفت ، گفتگوی تمدن ها رو

به بهانه 30 شهریور روز گفتگوی تمدن ها

همه یادشون رفت ، گفتگوی تمدن ها رو

مردم داشتن زندگیشون رو می کردن . همه دیگه فهمیده بودن که باید با هم و در کنار هم زندگی کنن . همه داشتن می فهمیدن که اگر خودشون به فکر آباد کردن این دهکده نباشن کسی از یه دهکده دیگه نمی یاد که ده اونا رو بسازه . این دهکده قصه ما از چندین و چند خانواده کوچیک و بزرگ تشکیل شده بود . چندین سال پیش اجداد این خانواده ها اومدن و دور هم نشستن و یه جایی رو به نام سازمان خانواده های متحد تشکیل دادن . هدفشون هم جلوگیری از اختلاف و جنگ و درگیری و دعواهای پی در پی بود که هر از چند گاهی بین بعضی از این خانواده ها پیش میومد . یه روز صبح این خانواده از خواب بلند می شد و میفتاد به جون همسایه اش! آی می زدن همدیگه رو که بعضی وقت ها دیگه تا مدت ها نمی تونستن روی پای خودشون وایسَن .هنوز اینها با هم آشتی نکرده بودن که چند تا از خانواده ها از شرق دِه و چند تا دیگه از غرب دِه با هم دست به یکی می کردن و این دفعه دسته جمعی می افتادن به جون همدیگه . خلاصه ، سرتون رو درد نیارم این قضیه سالیان سال به طول انجامید تا این که بزرگان خانواده ها دیدن با این وضع که نمی شه زندگی کرد . نه آرامشی نه امنیتی نه استقلالی. پس تصمیم گرفتن که دور هم جمع بشن و اختلافاتشون رو کنار بگذارن . برای این کار هم تصمیم گرفتن که از سابقه یکی از خانواده های شرقی دهکده که جزو خانواده های اصل و نسب دار و ریشه دار و خوش سابقه، که پیشینه خانوادگیشون به چیزی نزدیک به 2500 سال می رسید و در عین حال با سواد و با فرهنگ هم بودند استفاده کنن و مثل محلی که 2500 سال پیش اجداد این خانواده برای رفع و رجوع مشکلات خانواده های دهکده ، که اون روز تعدادشون خیلی زیاد یا دست کم به زیادی امروز نبود بنا کرده بودند ، به وجود بیارن تا شاید مشکلات و درگیری ها و دعواها توی دهکده کمتر بشه .

سرانجام این کار به نتیجه رسید و سازمان خانواده های متحد دهکده شکل گرفت . خب انصافا خیلی جاها هم سعی کرد که با ریش سفیدی ، سر و ته بعضی از این دعواها و اختلاف ها رو هم بیاره ولی بازهم اون جوری که اعضای خانواده ها می خواستن نشد . میگن که یه روز یکی از این خانواده ها از غربی ترین نقطه ده پا شد رفت سراغ یکی از خانواده های شرقی ده و دو تا از بزرگترین خونه هاشون رو با بمب اتم نابود کرد !

یه روز دیگه هم یکی از همسایه های غربی همون خانواده با اصل و نسبه ، صبح پا شد و مثل وحشی ها حمله کرد به همسایه اش و 7-8 سالی کلی از جَوونای خانواده اصیل رو از بین برد و کشت. آخرش هم هیچی به هیچی ! البته اینم بگم که اگر سازمان خانواده های متحد دخالت نمی کرد شاید همین درگیری ها بدتر و شدیدتر هم می شد.

گفتگوی تمدن ها

القصه ، پس از یه چند سالی توی یکی از جلسه های همگانی سازمان ، بزرگ یکی از خانواده های ده (همون خانواده اصیله) رفت پشت تریبون . خب ، با سابقه درخشانی که این خانواده بین بقیه خانواده ها برای خودش توی تاریخ دهکده به ثبت رسونده بود ، بزرگ های خانواده ها یه انتظار دیگه ای از سخنرانی نماینده خانواده اصیل داشتن .

بزرگ خانواده مذکور رفت پشت تریبون و یه پیشنهاد داد . پیشنهادش هم به سرعت مورد قبول بیشتر خانواده ها قرار گرفت . اون بعد از تعریف یکی از داستان های پهلوان های خانوادگیش که اتفاقا همه رو به شدت تحت تاثیر قرار داد گفت بیاین به جای جنگ با هم حرف بزنیم . بیاین با هم گفتگو کنیم . بیاین از تاریخ و فرهنگ خانواده هامون با هم صحبت کنیم . بیاین با هم گفتگوی تمدن ها کنیم ...

بزرگان خانواده ها از این پیشنهاد خیلی خوششون اومد و از اون استقبال کردن . ولی خیلی زود دوباره همه چیز رو فراموش کردن وقتی که یکی از دار و دسته های اوباش دهکده پاشدن و رفتن دوتا از برج های یکی از خانواده های غربی ده رو داغون کردن و کلی از اعضای اون خانواده رو کشتن . خانواده غربی که اتفاقا توی درگیری و جنگ طلبی هم ید طولایی داشت این قضیه رو بهونه قرار داد و دوباره روز از نو و روزی از نو .

دیگه تنها چیزی که توی دهکده وجود نداشت گفتگو بود . حتی اعضای خانواده پیشنهاد دهنده هم دیگه یادشون رفت که یه روزی رو هم به همین نام نامگذاری کردن و باید توی گفتگو کردن و اون هم گفتگو کردن از فرهنگ و تمدن پیش قراول باشن .

با درود بی پایان

یادداشت ها را می توانید در تارنگار http://kohandiar.blogtak.com مشاهده نمایید.

کامیاب و پیروز باشید...شادزی